همه چیز از همه جا هرچه می خواهد دل تنگت از زمین و آسمان،از انسان و جهان حتی از کهکشان را در این وبلاگ ببین. |
|||
دو شنبه 11 دی 1391برچسب:, :: 18:42 :: نويسنده : محمد نادعلی نژاد
مادر و پدر دوستم از مکه اومده بودن ، دوستم هم جوگیر میشه کار کنه. بعد از رفتن مهمونای غریبه میره تو آشپزخونه می بینه چند تا بطری آب هست ، در راستای مرتب سازی آشپزخونه آبِ بطری هارو خالی می کنه و همه رو میزاره یه گوشه که بده با آشغالا ببرن بیرون... نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها نويسندگان |
|||
|